••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

بهترین فیلم‌های کارگردانان مشهور جهان (۲)

 این یک رسم عادی و رایج در هنر سینما است که کارگردانان نامدار و برجسته در یک مقطع زمانی خاص از زندگی هنری‌شان به هیچ روی نمی‌توانند فیلم‌هایی بد و معمولی بسازند و همه‌چیز را به طلایی‌ترین شکل ممکن سپری می‌کنند و مثلاً در یک دوره ۱۰ ساله هرچه می‌سازند، مثل یک شمش طلا سودساز است و به طور پیاپی سه چهار فیلم با ارزش تولید می‌کنند که هم بشدت می‌فروشند و هم نظر منتقدان را جلب می‌کنند.

این کارگردانان معمولاً در پی آن دوران طلایی نزول می‌کنند و فیلم‌های بعدی‌شان رنگ و بوی آن عصر طلایی را ندارد، ولی با ضربات کارساز وارده‌شان در همان دوران اوج به نقطه‌ای از حرفه خود می‌رسند که کمتر سینماگر دیگری به آن نائل می‌شود و معمولاً آرزوی آن را به گور می‌برد.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)


با این اوصاف نباید تصور کرد که همگان می‌توانند مانند کلینت ایست وود بهترین کار‌های خود را پس از ۷۰ ساله شدن و طی ۲۰ سال بعداز عبور از این حد و مرز ویژه عرضه کنند یا به سان وودی الن به مدت ۵۰ سال فیلم‌هایی را اکران کنند که تقریباً همگی در یک سطح و با یک تم هستند و اغلب با کسانی مواجه هستیم که پس‌از شروع متوسط چند کار خوب می‌سازند و سپس نزول می‌کنند یا در دو سه فیلم اول‌شان هرچه ضربه اساسی دارند، وارد می‌کنند و در اکثر کار‌های بعدی‌شان چیز فوق‌العاده‌ای را ارائه نمی‌کنند.

البته داریم کسانی را هم که متحمل شکست در گیشه نمی‌شوند و معمولاً در زمینه مخارج ساخت و میزان فروش مساوی می‌کنند، اما به عنوان مردانی بزرگ در اذهان ماندگار نمی‌شوند. مسائل فوق به ما می‌گوید نحوه کار و بیلان فعالیت نامدارانی که در این صفحه پیش‌روی‌تان قرار می‌گیرد، تا چه حد منطقی و قابل فهم و نرمال است، زیرا هر یک نام و اعتباری بزرگ داشته‌اند و پس از چند سال کار خوب، شاهکار‌های خود را عرضه کرده و سال‌های بعدی را با فیلم‌های خوب، اما نه چندان درخشان سپری کرده‌اند، اما همان عصر طلایی‌شان خیره‌کننده و بخشی درخشان از تاریخ سینما بوده است و می‌توان به آن بالید.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

اگر هم نام و اوصاف مارتین اسکورسیسی در این جمع نمی‌آید، به‌این سبب است که پس‌از سال ۱۹۷۳ کمتر مقطع غیرطلایی را می‌توان در کار و فیلم‌های او یافت و در صورت انتخاب و اضافه کردن وی به این فهرست مجبور بودیم لیستی حداقل ۳۰ فیلمی را از وی رو می‌کردیم و ۹۰ درصد دوران حیات او را پوشش می‌دادیم که به‌کاری عبث و نوشته‌ای پایان‌ناپذیر تبدیل می‌شد و او بواقع بهترین سینماگر در قید حیات جهان است.

جیمز کامرون


«ترمیناتور یک» ۱۹۸۴، «بیگانه ۲» ۱۹۸۶، «ژرفنا» ۱۹۸۹،

«ترمیناتور ۲» ۱۹۹۱، «دروغ‌های حقیقی» ۱۹۹۴ و

«تایتانیک» ۱۹۹۷

این کارگردان نخبه کانادایی بخوبی توانسته است ژانر علمی- تخیلی را به لطف اندیشه‌های متفاوت و مدرن‌گرای خود از فیلم‌های فضایی و بالنسبه سطحی‌تری مثل فرانچیز «جنگ ستارگان» تفکیک کند و به این گونه داستان‌ها و آثار هنری عمق فزون‌تری را ارزانی دارد و محصول این رویکرد و مهارت فیلم‌هایی، چون «ژرفنا» و «ترمیناتور ۲» هستند که مدرن‌ترین تصویرپردازی‌های سینمایی را به وسیله‌ای مؤثر برای غنی‌تر کردن سناریو‌ها و داستان‌های نسبتاً عادی و کوتاه او تبدیل کرده‌اند.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

شکی نیست که فناوری‌های فوق‌العاده موسوم به CGI سبب شده فیلم‌های کامرون چه در سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۷ و چه در سال‌های پس از «آواتار یک» (۲۰۰۹) به درجات غیرقابل باوری از غنا و اثرگذاری برسند و او را به سلطان گیشه‌ها و فن و شگفت آوری تبدیل کنند و تبدیل شدن «آواتار» به پرفروش‌ترین فیلم تمامی تاریخ سینما در سال عرضه‌اش و یدک کشیدن این عنوان تا سال ۲۰۱۹ که قسمت چهارم «اونجرز» این مقام را از آواتار ستاند، سند روشن دیگری در این خصوص است.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

کامرون همیشه مورد این انتقاد قرار گرفته که به جای تدوین و ارائه قصه‌ها و فیلم‌های داستان محور و دارای مضامین بزرگ و تاریخی و واقعی کوشیده است با فن بالا و جلوه‌های بصری تماشاگران را میخکوب و آن‌ها را از لمس ضعف‌های قصه‌گویی خود باز دارد، ولی حتی با قبول این فرضیه باید اعتراف کرد «آواتار‌های ۲ و ۳» که او تصویربرداری آن‌ها را کامل کرده و آواتار‌های ۴ و ۵ که وی مشغول تهیه وتدوین آن‌ها است و جملگی در سال‌های ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۶ به نمایش در می‌آیند، حد نهایت اعجاز تصویری هستند و چنانچه کرونا و امثال آن اجازه دهند، یک بار دیگر رکورد‌های فروش تاریخ سینما را خواهند شکست.


استیون اسپیلبرگ


«آرواره‌ها» ۱۹۷۵، «برخورد نزدیک از نوع سوم» ۱۹۷۷،

«مهاجمان معبد گمشده» ۱۹۸۱، «ای. تی» ۱۹۸۲،

«ایندیانا جونز و برج سرنوشت» ۱۹۸۴ و «رنگ ارغوانی»

۱۹۸۵

اینکه چگونه می‌توان این همه فیلم خوب را در یک مقطع زمانی ۱۰ ساله ساخت و پس‌از آن هم قسمت سوم «ایندیانا جونز» (۱۹۸۹)، «هوک» (۱۹۹۱) و دوگانه «ژوراسیک پارک» (۱۹۹۳ و ۱۹۹۷) را عرضه کرد، سؤالی است که فقط آدمی در حد و اندازه‌های اسپیلبرگ می‌تواند به آن پاسخ دهد.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

شاید یکی از شروع‌کنندگان و عوامل اولیه ترسیم بلاک باستر‌ها دست کم در اعصار مدرن سینما و صاحب اطلاعات و مهارت در تدوین و ارائه آن‌ها اسپیلبرگ بوده باشد و روکردن آن‌ها یکی پس از دیگری طی شش دهه (دهه‌های ۱۹۷۰ تا ۲۰۲۰) نشان می‌دهد هیچ یک از دستاورد‌های او تصادفی نبوده و حتی نوار فیلم‌های موفق سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۶ او شامل «نجات سرباز رایان»، «گزارش اقلیت»، «ترمینال»، «جنگ دنیاها»، «لینکولن» و «پل جاسوس‌ها» نیز یک بسته عالی است.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

اگر با‌وجود همه این رکورد‌های فوق‌العاده و تقریباً ۶۰ ساله بیلان کار سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۵ را بهتر از سایر بسته‌های او بدانیم، باید متذکر شویم که وی پس از زدن دو ضربه فوق‌العاده به تماشاگران و گیشه‌ها از طریق ترسیم حملات یک کوسه بی‌رحم به مردم و وارد شدن فضایی‌ها به کره خاکی و تبعات آن در قالب «آرواره‌ها» و «برخورد نزدیک از نوع سوم»، یکی از سوپر قهرمانان جذاب و خیالی تاریخ سینما را به نام ایندیانا جونز و با بازی هریسون فورد ساخت و در قسمت اول آن را رو کرد و سپس موجود فضایی کریه و غریبی به نام «ای. تی» را به یکی از موفق‌ترین فیلم‌های خانوادگی تمام ادوار مبدل کرد.


کریستوفر نولان


«بیخوابی» ۲۰۰۲، «بت من باز می‌گردد» ۲۰۰۵، «پرستیژ»

۲۰۰۶، «شوالیه تاریکی» ۲۰۰۸، «تلقین» ۲۰۰۹، «شوالیه

تاریکی بپا می‌خیزد» ۲۰۱۲ و «بین ستاره‌ای» ۲۰۱۴

اگر نام «دانکرک» که محصول ۲۰۱۷ است در این فهرست نمی‌آید، نه به سبب بد بودن احتمالی این فیلم بلکه به‌دلیل پرهیز از طولانی‌تر شدن فهرستی است که اگر قرار باشد نام تمامی فیلم‌های خوب نولان بیاید، عملاً هر چه او در عمرش ساخته مارتین اسکورسیسی‌وار در این لیست خواهد آمد و حتی فیلم جدید و هنوز اکران نشده او یعنی «تنت «(Teneth) هم به این مجموعه خواهد پیوست و حضورش معنا و صلاحیت می‌یابد.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

تریلوژی بت منی نولان تصویر سیاه و منفی و تازه‌ای را که تیم برتون در اواخر دهه ۱۹۸۰ از مرد خفاشی ساخته و به دهه بعدی بسط داده بود، به بهترین و وسیع‌ترین شکل استمرار بخشید و در میان ابرقهرمانان کمیک استریپی چهره و عملکردی را از بت من ارائه کرد که در تضاد کامل با قهرمانان بشدت سپید کرداری مانند سوپرمن است که داستان‌هایشان اغراق در قهرمان‌سازی توصیف شده است. شاید گفته شود که نولان با زرنگی از عامل بازی با زمان و روایت گویی غیرمتعارف در «ممنتو» (۱۹۹۹) و بازی مافوق قوی ال پاچینو در «بیخوابی» سود جسته و آن‌ها را به دلایل اصلی توفیق این فیلم‌ها تبدیل کرده است، اما «پرستیژ» ثابت کرد که او بدون استفاده از این گونه عناصر هم کارگردان برجسته‌ای است و انجام این کار در یک فیلم شخصی و بشدت برخاسته از ماهیت وجودی یک کارگردان بر ارزش‌های چنین دستاوردی می‌افزاید.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

اگر نوآوری‌های منفی و تیره بت منی در قسمت‌های دوم و سوم تریلوژی نولان را هم تحسین‌آمیز ندانیم، چطور می‌توانیم رؤیای غریب سرشار از خیال و واقعیت و آسمان‌ها و زمین‌های در حال حرکت و دوار او در «Inception» را که به یکی از هوشمندانه‌ترین و مدرن‌ترین بلاک باستر‌های ایام معاصر تبدیل شد، ستایش نکنیم یا سفر تک انسان‌های برگزیده او به فضا و در «بین ستاره‌ای» را مکاشفه‌ای درونی برای انسان‌های عصر مدرن نینگاریم.


جورج لوکاس


THX ۱۱۳۸» ۱۹۷۱»، «گرافیتی امریکایی» ۱۹۷۳ و «جنگ

ستارگان یک، دو، سه» ۱۹۷۷، ۱۹۸۰ و ۱۹۸۳

جورج لوکاس که با شش گانه «جنگ ستارگان» خود، تبدیل به یک غول سینمایی شد و سپس این حق امتیاز را به والت دیسنی فروخت تا قسمت‌های هفتم تا نهم آن بدون دخالت وی ساخته شود، قبل از این سری فیلم‌های بسیار محبوب و معروف به «THX ۱۱۳۸» که نوعی مدرن‌سازی و تغییر وجهه دادن فیلم کلاسیک و فرانسوی «ALphaville» بود و دنیایی گوتیک‌وار، ولی با اصول مدرن و زندگی‌های ماشینی را مقابل بینندگان قرار می‌داد و همچنین «گرافیتی امریکایی» ثابت کرده بود که به نسل نو سینماگران امریکایی تعلق دارد که آمده‌اند تا مفاهیم و تعابیر قبلی را کنار بگذارند و دنیایی متفاوت را خلق کنند.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

فیلم دوم شورش وارده‌ای از رنگ و نوستالژی و مفاهیم قدیمی و جدید است و می‌خواهد انسان‌ها را شیفته زمانه‌ای کند که شاید اصلاً وجود خارجی نداشته است، ولی همین امروز و در سال بیست و یکم از قرن بیست و یکم نیز تماشایی نشان می‌دهد. شاید اگر جادوی جذابیت موضوعی استاروارز و عظمت گیشه‌ای این فرانچیز در کار نبود لوکاس در دنیای فیلم‌های متقدم‌تر خود می‌ماند و موجود دیگری می‌شد، اما او و هالیوود به سوی اقتصاد محض و پولسازی صرف کشیده شدند که وظیفه محتوم‌شان پس از گیشه سترگ فیلم نخست «جنگ ستارگان» بود.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۲)

او با این سری فیلم‌ها که تریلوژی دوم آن مقدمه‌ای بر تریلوژی اول تلقی شد و در نتیجه شماره‌گذاری و عناوین این فیلم‌ها را عوض کرد و «استار وارز» نخست را به فیلم چهارم از این مجموعه مبدل ساخت و عنوان جنبی «امید تازه» را به این فیلم بخشید، چیزی را ساخت و ترسیم کرد که فرهنگ اصلی عوام و مدرن‌گرایی جدید نامیده شده و وقتی چنان پدیده‌ای این همه مهم شد، گریز از آن به یک اصل غیرعقلایی برای لوکاس تبدیل گشت.

+ نوشته شده در یک شنبه 20 مهر 1399برچسب:بهترین,فیلم‌های,کارگردانان,مشهور,جهان,جیمز کامرون,استیون اسپیلبرگ,کریستوفر نولان,جورج لوکاس, ساعت 14:10 توسط آزاده یاسینی


بهترین فیلم‌های کارگردانان مشهور جهان (۱)

 این یک رسم عادی و رایج در هنر سینما است که کارگردانان نامدار و برجسته در یک مقطع زمانی خاص از زندگی هنری‌شان به هیچ روی نمی‌توانند فیلم‌هایی بد و معمولی بسازند و همه‌چیز را به طلایی‌ترین شکل ممکن سپری می‌کنند و مثلاً در یک دوره ۱۰ ساله هرچه می‌سازند، مثل یک شمش طلا سودساز است و به طور پیاپی سه چهار فیلم با ارزش تولید می‌کنند که هم بشدت می‌فروشند و هم نظر منتقدان را جلب می‌کنند.

این کارگردانان معمولاً در پی آن دوران طلایی نزول می‌کنند و فیلم‌های بعدی‌شان رنگ و بوی آن عصر طلایی را ندارد، ولی با ضربات کارساز وارده‌شان در همان دوران اوج به نقطه‌ای از حرفه خود می‌رسند که کمتر سینماگر دیگری به آن نائل می‌شود و معمولاً آرزوی آن را به گور می‌برد.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

با این اوصاف نباید تصور کرد که همگان می‌توانند مانند کلینت ایست وود بهترین کار‌های خود را پس از ۷۰ ساله شدن و طی ۲۰ سال بعداز عبور از این حد و مرز ویژه عرضه کنند یا به سان وودی الن به مدت ۵۰ سال فیلم‌هایی را اکران کنند که تقریباً همگی در یک سطح و با یک تم هستند و اغلب با کسانی مواجه هستیم که پس‌از شروع متوسط چند کار خوب می‌سازند و سپس نزول می‌کنند یا در دو سه فیلم اول‌شان هرچه ضربه اساسی دارند، وارد می‌کنند و در اکثر کار‌های بعدی‌شان چیز فوق‌العاده‌ای را ارائه نمی‌کنند. البته داریم کسانی را هم که متحمل شکست در گیشه نمی‌شوند و معمولاً در زمینه مخارج ساخت و میزان فروش مساوی می‌کنند، اما به عنوان مردانی بزرگ در اذهان ماندگار نمی‌شوند.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

مسائل فوق به ما می‌گوید نحوه کار و بیلان فعالیت نامدارانی که در این صفحه پیش‌روی‌تان قرار می‌گیرد، تا چه حد منطقی و قابل فهم و نرمال است، زیرا هر یک نام و اعتباری بزرگ داشته‌اند و پس از چند سال کار خوب، شاهکار‌های خود را عرضه کرده و سال‌های بعدی را با فیلم‌های خوب، اما نه چندان درخشان سپری کرده‌اند، اما همان عصر طلایی‌شان خیره‌کننده و بخشی درخشان از تاریخ سینما بوده است و می‌توان به آن بالید.

اگر هم نام و اوصاف مارتین اسکورسیسی در این جمع نمی‌آید، به‌این سبب است که پس‌از سال ۱۹۷۳ کمتر مقطع غیرطلایی را می‌توان در کار و فیلم‌های او یافت و در صورت انتخاب و اضافه کردن وی به این فهرست مجبور بودیم لیستی حداقل ۳۰ فیلمی را از وی رو می‌کردیم و ۹۰ درصد دوران حیات او را پوشش می‌دادیم که به‌کاری عبث و نوشته‌ای پایان‌ناپذیر تبدیل می‌شد و او بواقع بهترین سینماگر در قید حیات جهان است.

استنلی کوبریک

«دکتر استرنج لاو» ۱۹۶۴، «اودیسه فضایی»‌۱۹۶۸، «بری

 

لیندون» ۱۹۷۵ و «درخشش» ۱۹۸۰

واقعیت امر این است که می‌توانستم (و باید) نام تمامی فیلم‌های کوبریک را جزو کارنامه و ایام طلایی‌اش می‌آوردیم، زیرا او حتی یک فیلم بد هم نساخت و «قتل» در سال ۱۹۵۴، «راه‌های افتخار» به سال ۱۹۵۶ و «اسپارتاکوس» در ۱۹۶۰ و همچنین «غلاف تمام فلزی» در ۱۹۸۷ و «چشمان کاملاً بسته» در ۱۹۹۹ آثاری ویژه با معانی و مفاهیم آشکار و پنهان ارزشمندی بودند و کوبریک با آن‌ها راز‌های غریب بسیاری را مطرح کرد و به دستاورد‌های فرهنگی بزرگی رسید، اما اگر قرار باشد به یک عصر طلایی‌تر و جمع و جور‌تر برای او معتقد باشیم، ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۰ با چهار فیلم یاد شده چنان زمانه‌ای است و آن آثار جهان را عوض و تفسیر و تأویل‌های کوبریکی را باب و او را به یکی از بزرگ‌ترین نظریه پردازان تمامی تاریخ سینما تبدیل کرد و به جمع ۱۰ کارگردان اول همه دوران‌ها وارد ساخت.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

مگر می‌شد آن گونه به اندیشه‌های بشری و راز خلقت در «اودیسه فضایی: ۲۰۰۱» ورود کرد و در عین حال از تاریخ کلاسیک و راز‌های درباری بریتانیا و روش‌های مبارزه‌جویی اروپایی در «بری لیندون» سخن نگفت که هر نمای آن به لطف لنز‌های ویژه و کشدار کوبریک به سان یک تابلوی برجسته نقاشی است؛ و سرآخر چطور می‌توان «Shining» را دید و تا ابد با جادوی ترس‌ها و ابهام‌های ماوراءالطبیعه‌ای آن زیست نکرد.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

کوبریک هرگز آینده را از گستره دیدش خارج نساخت، اما گذشته نگری ناب او در فیلم‌هایی که نام‌شان آمد، نشان می‌داد او دایره و ظرفیت استعدادهایش را فقط به یکی دو مورد محدود نکرده و گذشت زمان رنگ و نمای او را هرگز نمی‌گیرد.


آلفرد هیچکاک

«سرگیجه» ۱۹۵۸، «شمال از شمال غربی» ۱۹۵۹،

 

«روانی» ۱۹۶۰، «مارنی» ۱۹۶۲ و «پرندگان» ۱۹۶۳

آلفرد هیچکاک هم به آن جمع کم شمار فیلمسازانی تعلق دارد که بندرت فیلم بد ساخته‌اند و حتی اگر بگوییم او درکل فیلم ضعیفی را تهیه نکرد، اغراق نگفته‌ایم. به‌همین محدوده زمانی مورد اشاره هم می‌توان فیلم‌های «پنجره رو به حیاط» را که در سال ۱۹۵۴ عرضه شد و همچنین «طناب» را که محصول ۱۹۵۲ است اضافه کرد و در دهه ۱۹۴۰ با سلسله‌ای از فیلم‌های خوب شامل «ربه‌کا»، «طلسم شده»، «ظن» و «غریبه‌هایی در یک قطار» مواجه هستیم، ولی اواخر دهه ۱۹۵۰ و سال‌های آغازین دهه ۱۹۶۰ طلایی‌ترین ایام استاد مسلم ژانر تریلر (دلهره‌آور) بودند.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

در چنان سال‌هایی هیچکاک «سرگیجه» را رو کرد که حتی سزاوار عنوان بهترین فیلم تاریخ است و با «روانی» یکی از مخوف‌ترین چهره‌های مغشوش تاریخ سینما را با بازی عالی آنتونی پرکینز خلق کرد و با «مارنی» و «پرندگان» در قالب قصه‌هایی ساده و سرراست و با کمترین پیچ و خم و راز‌ها و براساس وجود تیپی هدرن کشف بارز آن زمان‌هایش ثابت کرد از هر موضوع و نکته ولو معمولی و غیر برجسته‌ای می‌توان فیلم‌هایی را ساخت که در سال‌های بعدی به جمع برگزیدگان همه دوران‌ها وارد شوند و همیشه بدرخشند.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

هیچکاک حتی در صحنه بسیار کوچک‌تر تلویزیون هم درخشید و ۶۹ بار نامش روی فیلم‌ها یا مجموعه‌هایی از طریق جعبه جادویی به‌عنوان کارگردان حک شد و این چنین بود که تبدیل به یک افسانه بزرگ در عالم سینما شد. هرکس هم به این موضوع شک دارد، می‌تواند نگاهی مجدد به کاراکتر‌های همیشه در کنکاش جیم استوارت و کیم نوواک در Vertigo بیندازد یا به گذشته‌ای دورتر رجعت کند و «سایه تردید» را ببیند که در سال ۱۹۴۲ عرضه شد و براساس شک و واقعیت از وجود یک قاتل در خانواده‌ای می‌گوید که اعضای آن گمان می‌کنند نه یکتبهکار پنهان بلکه عمویی مهربان و مردی نیک‌سیرت برای همگان است.


مایکل مان

«شکارچی انسان» ۱۹۸۶، «آخرین موهیکان» ۱۹۹۲،

 

«مخمصه» ۱۹۹۵ و «نفوذی» ۱۹۹۹

شاید فیلم پلیسی- جنایی «COLL ateral» در سال ۲۰۰۴ با حضور و بازی متفاوت تام کروز و «دشمنان مردم» در سال ۲۰۰۹ با تصویر متفاوت دیگری از جانی دپ هم فیلم‌های بسیار خوبی باشند، اما طلایی‌ترین نوار کار‌های متوالی مایکل مان به ۱۳ سالی بر می‌گردد که او را هم به ارائه‌کننده منطبق‌ترین و بهترین تصویرگری سینمایی از روی کاراکتر افسانه‌ای هانیبال لکتر تبدیل کرد و هم با «آخرین موهیکان» به ژانر وسترن معنا و مفهوم عمیق‌تری را بخشید.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

چه کسی است که «مخمصه» را ببیند و از فیلمی لذت نبرد که حتی اگر عنوان برترین فیلم جنایی – پلیسی تمامی تاریخ هم به آن اعطا شود، شاید سخن گزافی مطرح نشده باشد. اکثریت معتقدند بهترین فیلمی که تابه حال راجع به هانیبال لکتر پزشک آدمخوار و خیالی داستان‌های توماس هریس ساخته و ارائه شده، همانا «سکوت بره‌ها»‌ی سال ۱۹۹۱ جاناتان دمی است، اما باید تأکید کرد که نسخه مایکل مان از روی آن قصه‌ها و با عنوان «شکارچی انسان» هم نسخه ماندگار و بسیار خوبی است و حتی طرفداران سریال تلویزیونی «هانیبال» نیز که در دهه ۲۰۱۰ عرضه شد، مقابل این فرضیه مقاومت چندانی را بروز نمی‌دهند.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

اینکه یک کارگردان در ژانر‌های متفاوت و متعدد بدرخشد، قطعاً نشانگر استادی او در هنر سینما است و در آن صورت نمی‌توان «آخرین موهیکان» با بازی دانی‌یل دی لوییس ۳ اسکاری و داشتن قصه‌ای عاطفی در پس زمینه‌های تاریخی و واقعی در ارتفاعات سردسیر امریکا و کانادا و در زمان جنگ‌های داخلی امریکا را وسترنی ماندگار ندانست و بخصوص با آن موسیقی متن فوق‌العاده‌ای که دارد و داستانی از دلدادگی غیرمتعارف بین یک مرد سرخپوست تبار و زنی جوان است که فرزند ژنرال ارتش «سرخپوست کش» امریکا به شمار می‌آید.


فرانسیس فورد کاپولا

«پدرخوانده یک» ۱۹۷۲، «مذاکره» ۱۹۷۴، «پدرخوانده ۲»

 

۱۹۷۴، «حالا آخرالزمان» ۱۹۷۹

کاپولای جوان به‌رغم داشتن رقبایی در اندازه‌های اسپیلبرگ، اسکورسیسی، لوکاس، فردکین و دی پالما دهه ۱۹۷۰ را با فیلم‌های پدرخوانده، حالا آخر الزمان قبضه کرد و بابت آن‌ها مجموعاً ۵ اسکار گرفت و اسکار‌های متعدد دیگری را از طریق همین فیلم‌ها نصیب سایر عوامل سازنده این آثار کرد و آن هم در حالی که هنوز به ۴۰ سالگی‌اش نرسیده بود.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

هر دو «پدرخوانده» او به جمع ۲۰ فیلم اول تاریخ سینما راه یافته‌اند و دومی بهترین فیلم دنباله‌ای و برترین «قسمت دوم» در تمامی ادوار سینما بوده است و «مذاکره» معدن راز‌ها جلوه کرده و «حالا آخرالزمان» روایت ویژه و غریبی از جنگ ویتنام و دخالت‌های جنایتکارانه امریکا در شرق آسیا با دربرداشتن یک افسر شورشی و سرتراشیده با بازی حیرت انگیز مارلون براندو است.

عصر طلایی کارگردانان بزرگ (۱)

در همین دهه (۱۹۷۰) کاپولا «Blow Up» را هم که یک کار جاسوسی بود و «مانیلی» را که دنیای دیوانه‌وار آن زمان و فعلی را فریاد می‌کرد، ساخت و در دهه ۱۹۸۰ با فیلم‌های جوانانه «Rumble Fish» و «یاغی‌ها»، فیلم سراسر احساس و توهم و افسوس «ازدواج پگی سو» و «تاکر؛ آن مرد و رؤیاهایش» کار‌های قابل قبولی را عرضه کرد، اما نه با آن‌ها و نه با فیلم‌های دهه ۱۹۹۰ خود شامل «باران‌ساز» به عصر طلایی‌اش بازنگشت و حتی «دراکولای برام استوکر» او که برترین، فرهنگی‌ترین و متفاوت‌ترین دراکولای تاریخ سینما است، او و کارهایش را به دهه ۱۹۷۰ رجعت نداد. زمانه‌ای که کاپولا هرچه کرد، نتوانست حتی یک فیلم بد بسازد.

+ نوشته شده در شنبه 12 مهر 1399برچسب:بهترین فیلم‌های,کارگردانان,مشهور جهان,استنلی کوبریک,آلفرد هیچکاک,مایکل مان,فرانسیس فورد کاپولا, ساعت 10:39 توسط آزاده یاسینی