••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

حکمت نهج البلاغه

 وَ قَالَ ع إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا

و درود خدا بر او، فرمود: حوادث اگر همانند يکديگر بودند، آخرين را با آغازين مقايسه و ارزيابی می‌کنند. 
(اخلاقی، علمی، سياسی) 
 
 
 
 
 
 
وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ- عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ- وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع- وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ- وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ- قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ- وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ يَقُولُ- يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّي أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ- لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ- قَدْ طَلَّقْتُكِ‏ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا- فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ- آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ- وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ


 و درود خدا بر او، فرمود: (ضرار بن ضمره ضبايی از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد. معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت علی عليه السّلام را در حالی ديدم که شب، پرده‌های خود را افکنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزيده به خود می‌پيچيد، و محزون می‌گريست و می‌گفت) ای دنيا ای دنيای حرام از من دور شو، آيا برای من خودنمايی می‌کنی يا شيفته من شده‌ای تا روزی در دل من جای گيری هرگز مبادا غير مرا بفريب، که مرا در تو هيچ نيازی نيست، تو را سه طلاقه کرده‌ام، تا باز گشتی نباشد، دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوی تو پست است. آه از توشه اندک، و درازی راه، و دوری منزل، و عظمت روز قيامت
(اخلاقی)

 

 

 

 

 
+ نوشته شده در شنبه 16 آذر 1398برچسب:نهج البلاغه,امام علی,امیرالمومنین,پند اخلاقی,پند سیاسی,علمی,حوادث,شام,معاویه,دنیا پرستی, ساعت 15:25 توسط آزاده یاسینی


مطالب مذهبی

خطبه امام سجاد علیه السلام در شام

اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است. به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلی الله علیه و آله، و امام حسن و حسين علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مي‌شناسانم.

اى مردم! من فرزند مكه و منايم. من فرزند زمزم و صفايم. من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود. من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم. من فرزند بهترين حج گزاران و تلبيه گويان هستم. من فرزند آنم كه بر براق سوار شد. من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي سير كرد. من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب الهي و نزديكترين جايگاه‏ مقام بارى تعالى رسيد.

من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد. من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد. من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاک ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند. من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‌‏رزميد.و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد.

من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم. من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم. من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد. من فرزند آنم كه از حريم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد. من فرزند بهترين قريشم.

من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت. من پسر اول سبقت گيرنده‏اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم. من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود. او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز مي‌خواند.

او رشته نسل دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه گروه‌هاي كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه‏ها در جنگ به هم در مى‏آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است، كه در همه اين صحنه‏‌ها حضور داشت. او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگي‌هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.

آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. من فرزند حسين شهيد كربلايم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم، و فرزند خديجه كبرايم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبايم، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند، و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند. و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد!

يزيد نگران شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه‌السلام را به اين نيرنگ ساكت كند!! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد. همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود: چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتايى خدا گواهى مى‌‏دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟!

سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را خواند.
+ نوشته شده در شنبه 31 شهريور 1397برچسب:مطالب مذهبی,خطبه,امام سجاد,شام,امام حسین,اسیری,محرم,کربلا,یزید, ساعت 21:23 توسط آزاده یاسینی


مطالب مذهبی

خطبه حضرت زینب در شام

زينب دختر علي‌بن‌ابي‌طالب علیه السلام برخاست و فرمود حمد مر خداي پروردگار جهانيان را سزاست، و درود خدا بر محمّد و بر همه آل او باد، خدا راست فرموده که فرمود: «سپس پايان کار آنان که بد کردند اين است که آيات خدا را تکذيب کرده و بدان‌ها استهزا کنند» (روم).‌ 

اي يزيد، آيا گمان برده‌اي حال که جاي جاي زمين و آفاق آسمان را بر ما گرفتي و بستي و ما چونان کنيزان رانده شديم، مايه خواري ما و موجب کرامت توست!! و حکايت از عظمت مکانت تو دارد که اين چنين باد در بيني انداخته‌اي، و برق شادي و سرور از ديدگانت مي‌جهد، حال که دنيا را براي خود مرتّب و امور را برايت منظم مي‌بيني، و ملک و سلطنت ما برايت صافي گرديده. لختي آرام گير، مگر سخن خداي را فراموش کرده‌اي که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت داديم، (اين مهلت) براي آنان خير است، ما همانا مهلت داديم آنان را که بر گناه خود بيفزايند و براي آنان عذاب خوارکننده خواهد بود» (آل عمران). آيا اين از عدل است‌ اي فرزند آزادشده‌ها که زنان و کنيزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول اللَّه اسير؟! پرده‌هايشان را دريدي، و چهره‌هايشان را آشکار کردي، آنان را چونان دشمنان از شهري به شهري کوچانيده، ساکنان منازل و مناهل بر آنان اشراف يافتند، و مردم دور و نزديک و پست و فرو مايه و شريف چهره‌هايشان را نگريستند، در حالي که از مردان آنان حامي و سرپرستي همراهشان نبود. چگونه اميد مي‌رود از فرزند کسي که جگرهاي پاکان را به دهان گرفته و گوشت وي از خون شهداء پرورش يافته است؟! و چسان در عداوت ما اهل البيت کندي ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمني و کينه‌توزي است؟! آن گاه بدون احساس چنين گناه بزرگي بگويي:

 

(اجداد تو) برخيزند و پايکوبي کنند و به تو بگويند:‌اي يزيد دست مريزاد، در حالي که با تازيانه و عصايت بر دندان‌هاي پيشين ابي عبد اللَّه عليه‌السلام بزني. چرا چنين نگويي، و حال آن که از قرحه و جراحت پوست برداشتي و با ريختن خون ذرّيه محمّد صلّي اللَّه عليه و آله که ستارگان زمين از آل عبد المطلب‌اند خاندان او را مستأصل کردي و نياکان خود را مي‌خواني، و به گمان خود آنها را ندا در مي‌دهي. (اي يزيد) زودا که به آنان بپيوندي و در آن روز آرزو مي‌کردي که‌اي کاش شل بودي و لال و نمي‌گفتي آنچه را که گفتي و نمي‌کردي آنچه را که کردي. خداوندا حقّ ما را بگير، و از آن که به ما ستم کرد انتقام ستان، و غضب خود را بر آن که خون‌هاي ما را ريخته، حاميان ما را کشته فرو فرست. (اي يزيد) به خدا سوگند جز پوست خود را ندريدي و جز گوشتت را نبريدي، بي‌ترديد بر رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و آله وارد مي‌شوي در حالي که خون ذرّيه‌اش را ريختي و پرده حرمت فرزندانش را دريدي و اين جايي است که خدا پراکندگي‌هايشان را جمع و پريشاني‌هايشان را دفع، و حقوق آنان را بگيرد «آنان را که در راه خدا به شهادت رسيدند مرده مپندار، بل زندگاني هستند که در نزد پروردگارشان مرزوق‌اند» (آل عمران).


(اي يزيد) همين قدر تو را بس است که خداي داور، و محمّد صلّي اللَّه عليه و آله دشمنت و صاحب خون، و جبرئيل پشت و پشتوان باشد، و زودا بداند آن کس که فريبت داد و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد، چه بد جانشيني برگزيده، و کدام يک مکانتي بدتر داشته نيرويي اندکتر دارد. يزيد، گر چه دواهي و بلاهاي زياد از تو بر من فرود آمد ولي هماره قدر تو را ناچيز دانسته فاجعه‌ات را بزرگ، و نکوهشت را بزرگ مي‌شمرم، چه کنم که ديدگان، اشکبار و سينه‌ها سوزان است. شگفتا و بس شگفتا کشته شدن حزب اللَّه نجيبان به دست حزب شيطان طلقاء است، از دستهاي پليدشان خون‌هاي ما مي‌چکد، و دهان‌هاي ناپاکشان از گوشت ما مي‌خورد، و آن جسدهاي پاک و پاکيزه با يورش گرگ‌هاي درنده روبروست، و آثارشان را کفتارها محو مي‌کند، و اگر ما را غنيمت گرفتي، زودا دريابي غنيمت نه که غرامت بوده است، آن روز که جز آنچه دست‌هايت از پيش فرستاده نيابي، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نيست، و شکايت‌ها به سوي خداست.

هر کيد و مکر، و هر سعي و تلاش که داري به کار بند، سوگند به خداي که هرگز نمي‌تواني، ياد و نام ما را محو و وحي ما را بميراني، چه دوران ما را درک نکرده، اين عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آيا جز اين است که رأي تو سست است و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعيت تو پراکنده گردد، آري، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ. پس حمد مر خداي راست که براي اوّل ما سعادت و مغفرت، و براي آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود. از خدا مسئلت مي‌کنيم ثواب آنان را تکميل فرموده و موجبات فزوني آن را فراهم آورد، و خلافت را بر ما نيکو گرداند، چه او رحيم و ودود است، خداي ما را بس است چه نيکو وکيلي است.
+ نوشته شده در شنبه 31 شهريور 1397برچسب:مطالب مذهبی,خطبه,حضرت زینب,شام,امام حسین,اسیری,محرم,کربلا, ساعت 21:19 توسط آزاده یاسینی