••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

مطالب ادبی

 سليمان و ملکه صبا ( الهي نامه شيخ عطار)

روزی سلیمان به لشکریانش دستور داد تا آماده شوند و همگی با هم به همراه سلیمان به زیارت خانه خدا بروند . در مسیر حرکت شان به طائف رسیدند که معروف به سرزمین مورچگان بود. پادشاه مورچه ها به آن ها دستور داد تا به لانه های خود در زیر زمین بروند . وقتی سلیمان به نزدیکی پادشاه مورچه ها رسید با مهربانی از او پرسید ؛ آیا نمی دانی که پیامبران بر آفریده های او ظلم نمی کنند؟ متعجبم از این که دستور دادی آن ها پنهان شوند. پادشاه مورچه ها گفت : این کار را به دلیل آن انجام دادم که شاید تو و سپاهت ناخواسته آن ها را لگدمال کنید و نیز آن ها با دیدن نعمت های خدادادی و شکوه فراوان آن در شما نعمت هایی را که خدا به خودشان عطا کرده فراموش کنند. سلیمان از پادشاه مورچه ها خداحافظی کرد و رفت.در مسیر مکه احساس کرد هدهد پیک مخصوص خود را نمی بیند لحظاتی بعد هدهد را دید که بازگشته است.هدهد گفت : من در همین حوالی مشغول پرواز بودم که به سرزمین سبا رسیدم حاکم آن سرزمین زنی به نام بلقیس است و آن چه که مرا خیلی عذاب می دهد این است که مردم سرزمین سبا خورشید را می پرستند و در برابرش سجده می کنند. سلیمان نامه ای برای ملکه سبا نوشت و آن را به هدهد سپرد تا برایش ببرد و از او خواست در همان نزدیکی پنهان شود و ببیند که بعد از خواندن نامه چه می کند .ملکه سبا نامه را چندین بار خواند و با تعجب به وزیرانش می گفت ؛ این نامه از طرف سلیمان است او این نامه را با نام خدا شروع کرده و از من خواسته است که تسلیم او بشوم و به خدای یکتا ایمان بیاورم، سپس از وزیرانش خواست که او را یاری کنند . وزیران گفتند ما نیروی جنگی زیادی داریم و آمادگی لازم برای مقابله با سلیمان را داریم .بلقیس گفت : همیشه جنگ چاره ساز نیست. من باید سلیمان را امتحان کنم اگر از پادشاهان باشد به هر قیمتی تاج و تخت و پول می خواهد و اگر پیامبر خدا باشد به دنیا علاقه ای ندارد و فقط به مردم نیکی می کند . سپس دستور داد که هدایای فراوانی برای سلیمان بفرستند. وقتی هدایا را برای سلیمان بردند به شدت عصبانی شد

و گفت : من پیامبر خدا هستم چرا شما فکر کردید که من دنیا دوست هستم و از دیدن هدیه ها خوشحال می شوم ، خداوند بیشتر و بهتر از این ها را به من بخشیده است سپس هدایا را پس فرستاد .سلیمان بعد از رفتن فرستادگان بلقیس گفت : این زن خیلی داناست باید بیشتر در مورد او تحقیق کنیم کدام یک از شما قبل از رسیدن او به اینجا می توانید تخت عظیم او را نزد من بیاورید. یکی از جنیان که کارهای خارق العاده می کرد با خواندن اسم اعظم خداوند تخت بلقیس را در آن جا حاضر کرد .سلیمان دستور داد تا تغییراتی در این تخت عظیم بوجود بیاورند و ببینند که آیا بلقیس تخت خود را خواهد شناخت یا نه ؟بعد از مدتی ملکه سبا با همراهانش از راه رسیدند. بلقیس تخت خود را شناخت و از زیبایی عجیب و شگفت آوری که در آن به وجود آورده بودند خیلی خوشحال شد و تعریف کرد .بلقیس بعد از مشاهده و درک خوبی های سلیمان و یارانش به خدا ایمان آورد و از گذشته اش توبه کرد .بعد از مدتی سلیمان به او پیشنهاد ازدواج داد ، پس از ازدواج به اتفاق هم برای زیارت خانه کعبه رفتند در راه بازگشت از شام هنگامی که از فلسطین می گذشتند کمی برای استراحت توقف کردند. همان جا فرشته وحی نازل شد و گفت : ای سلیمان این جا مقدس است و فرشتگان و پیامبران در این جا نازل می شوند پس مسجدی با شکوه برای عبادت خدا بساز . سلیمان به همراه جنیان به محل رفته و دستور داد که مسجد با شکوهی در آن جا بسازند و نیز دستور داد برج بلندی هم در کنار آن مسجد برایش بنا کنند تا از آن جا به کار معماران نظارت داشته باشد.با آن که کار ساختمان تمام نشده بود ولیکن بنای محراب تمام شده بود . روزی از روزها درختی را دید و از او پرسید اسم تو چیست و برای چه کاری آمده ای ؟ درخت گفت : اسم من ویرانی است برای این آمده ام که تو از چوب من برای تکیه خودت عصایی تهیه کنی. سلیمان دانست که زمان مرگش فرا رسیده است، ولی سعی کرد که با همان عصا طوری ایستاده تکیه کند که معماران با دیدن او فکر کنند که زنده است و دلگرم باشند و کار خود را انجام بدهند.وقتی فرشته مرگ به سراغش آمد او گفت: من مدت زیادی در این جا زندگی کرده ام ولی اکنون که دنیا را ترک می کنم فکر می کنم چند روزی بیشتر در آن نبوده ام. فرشته مرگ لبخندی زد و گفت : این حرفی است که من تا حالا زیاد شنیده ام. جسم بی جان سلیمان یک سال همان طور که به عصا تکیه کرده بود ایستاده باقی مانده و افرادش بر این گمان که زنده است و آن ها را می بیند حسابی کار می کردند تا کار مسجد الاقصی هم پایان رسید .سپس خدا موریانه ها را فرستاد تا عصای سلیمان را بجوند و این کار انجام شد ، پیکر سلیمان به زمین افتاد و همه دانستند سلیمان نبی از دنیا رفته است.

+ نوشته شده در چهار شنبه 22 ارديبهشت 1400برچسب:مطالب ادبی,سلیمان,ملکه سبا,افسانه های تورات,عشاق جهان,عشاق معروف, ساعت 16:11 توسط آزاده یاسینی


زندگینامه پیامبران

سليمان عليه السلام و مورسليمان، پيغمبري و سلطنت داود را به ارث برد، خداوند سلطنتي بي نظير و شايسته به او عطا کرد و زبان حيوانات را به او آموخت، جنيان و باد را به تسخير وي در آورد و به خواست خدا، قدرت درک سخن جانوران و پرندگان را يافت و بدين ترتيب از موضوع و مقصد آنان اطلاع مي يافت.روزي پيغمبر خدا، برخوردار از شکوه و جلال سلطنت به همراه عده اي از جن و انس و پرندگان در حرکت بود تا به سرزمين عسقلان و وادي مورچگان رسيد. يکي از مورچگان که شکوه و جلال سليمان و سپاهيانش را ديد به وحشت افتاد و ترسيد که مورچگان زير دست و پاي لشکر سليمان لگد کوب شوند، لذا دستور داد، که به لانه هاي خويش پناه ببرند تا سليمان و يارانش بدون توجه آنها را پايمال نکنند.سليمان عليه السلام سخن مور را شنيد و مقصود او را دريافت، لذا به سخن مور لبخندي زد و خنده او به اين جهت بود که خدا نيروي درک سخن مور را به او عطا کرده بود و به علاوه از سخن مورچگان که بر رسالت سليمان واقف بودند و مي دانستند که پيغمبر خدا بيهوده مخلوق او را نمي کشد در تعجب بود.پيغمبر خدا از پروردگار خويش در خواست کرد که وسيله شکرگزاري وي را فراهم و توفيق اعمال شايسته را به وي عطا کند و راه هدايت را همواره فراروي او قرار دهد و آنگاه که وفات يافت او را با بندگان صالح خود محشور سازد.


سليمان و بلقيسسليمان پيغمبر به فکر بناي بيت المقدس در سرزمين شام بود تا اسباب عبادت و تقرب به خدا را فراهم سازد. او ساختمان اين بنا را به پايان رساند و آنگاه که از احداث اين بناي رفيع و با شکوه فارغ شد، دلش آرام و فکرش آسوده شد، سپس به قصد انجام فريضه الهي حج به همراه اطرافيان و گروه زيادي که آماده زيارت خانه خدا بودند، عازم سرزمين مکه شد. سليمان(ع) چون به آن سرزمين رسيد در آن اقامت گزيد و عبادت و نذر خود را به پايان رسانيد، سپس آماده حرکت شد و سرزمين حرم را به قصد يمن ترک کرد و وارد صنعا شد، در آنجا با سختي و مشقت به جستجوي آب پرداخت و در اين راه چشمه ها، چاهها و زمينهاي زيادي را کاوش کرد ولي به مقصود، خود دست نيافت و سرانجام براي نيل به مقصود متوجه پرندگان شد.سليمان که از يافتن آب مايوس شده بود از هدهد خواست تا او را به محل آب راهنمايي کند، اما متوجه غيبت هدهد شد. سليمان ازاين امر سخت ناراحت شد و سوگند ياد کرد که او را به سختي شکنجه دهد و يا ذبحش نمايد، مگر اينکه دليل روشني براي غيبت خود بياورد و خود را تبرئه سازد و عذر خويش را موجه گرداند تا از کيفر رها شود.اما هدهد غيبت کوتاهي کرده بود و پس از لحظاتي بازگشت و براي تواضع نسبت به سليمان سر و دم خود را پايين آورد. سپس در حالي که از غضب سليمان بيم داشت نزد او شتافت و براي جلب رضايت او گفت: من بر موضوعي واقف شده ام که تو از آن اطلاعي نداري و علم و قدرت تو نتوانسته است بر آن احاطه پيدا کند. من رازي را کشف کرده ام که موضوع آن بر تو پوشيده مانده است.اين خبر، تا حدودي از ناراحتي سليمان کاست و شوق و علاقه اي در او به وجود آورد. سپس سليمان از هدهد خواست که هرچه زودتر داستان خود را به طور مشروح بيان کند و دليل و عذر خود را روشن سازد.هدهد گفت: من در مملکت سبا زني را ديدم که حکومت آن ديار را در اختيار خود دارد. وي از هر نعمتي برخوردار و داراي دستگاهي عريض و تختي عظيم است، ولي شيطان در آنها نفوذ کرده و بر آن قوم مسلط گشته وچشم و گوششان را بسته و آنان را از راه راست منحرف ساخته است. من ملکه و قوم او را ديدم که بر خورشيد سجده مي کنند. و از مشاهده اين منظره سخت ناراحت شدم و کار آنها مرا به وحشت انداحت. زيرا اين قوم با اين قدرت و شوکت، سزاوار و شايسته است خدايي را بپرستند که از راز دلها و افکار آگاه است و او يگانه معبود و صاحب عرش عظيم است.
+ نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1398برچسب:زندگینامه,پیامبران,سلیمان,مور,بلقیس,, ساعت 18:43 توسط آزاده یاسینی


جنیان در قرآن

*و روزي که همه جن و انس را جمع مي کنيم  اي گروه جن! شما در بسياري از انسان ها ميل و رغبت کرديد و دوستانشان از ميان انسان ها مي گويند: پروردگارا! هر يک از ما دو گروه از ديگري بهره برداري کرديم تا به آن مدت از عمري که براي ما مقرّر کرده بودي، رسيديم. مي گويد: آتش، جايگاه شماست، در آن جاودانه ايد، مگر آنکه خدا نجات شما را بخواهد؛ يقيناً پروردگارت حکيم و داناست.اين گونه برخي ستمکاران را بر برخي به کيفر گناهاني که همواره مرتکب مي شدند، مسلط و چيره مي کنيم.

* اي گروه جن و انس! آيا براي شما از جنس خودتان پيامبراني نيامدند که همواره آيات مرا بر شما مي خواندند و شما را از ديدار امروزتان هشدار مي دادند؟ مي گويند: ما به زيان خود گواهي مي دهيم و زندگي دنيا آنان را فريفت، و به زيان خود گواهي مي دهند که کافر بودند.
*و مسلماً بسياري از جنّيان و آدميان را براي دوزخ آفريده ايم آنان را دل هايي است که به وسيله آن  در نمي يابند، و چشماني است که توسط آن نمي بينند، و گوش هايي است که به وسيله آن نمي شنوند، آنان مانند چهارپايانند بلکه گمراه ترند؛ اينانند که بي خبر و غافل اند.
*و از ميان کساني که آفريده ايم گروهي به حق هدايت مي کنند و به درستي و راستي داوري مي نمايند.
*مگر کساني که پروردگارت به آنان رحم کرده و به همين سبب آنان را آفريده است. و فرمان حتمي پروردگارت تحقق يافت که همانا دوزخ را از همه جن و انس پر خواهم کرد.
*و جن را پيش از آن از آتشي سوزان و بي دود پديد آورديم.
*بگو: قطعاً اگر جنّ و انس گرد آيند که مانند اين قرآن را بياورند، نمي توانند مانندش را بياورند، و اگر چه پشتيبان يکديگر باشند.
*پس هنگامي که مرگ را بر او[سليمان] مقرّر کرديم، جنيان را از مرگش جز موريانه اي که عصايش را مي خورد، آگاه نکرد؛ زماني که به روي زمين در افتاد، جنّيان فهميدند که اگر غيب مي دانستند در آن عذاب خوارکننده درنگ نمي کردند.
*مي گويند: تو منزهي ، تو سرپرست و يار مايي نه آنان، بلکه جنّيان را مي پرستيدند بيشترشان به آنها ايمان داشتند.
*ميان خدا و جن، نسب و خويشي قرار دادند، در صورتي که جنيان به خوبي مي دانند که احضار خواهند شد.
*كسي كه به پدر و مادرش مي‏گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مي‏دهيد كه من روز قيامت مبعوث مي‏شوم ؟ در حالي كه قبل از من اقوام زيادي بودند و آنها پيوسته فرياد مي‏كشند و خدا را به ياري مي‏طلبند كه واي بر تو! ايمان بياور كه وعده خدا حق است، اما او پيوسته مي‏گويد: اينها چيزي جز افسانه‏ هاي پيشينيان نيست! 
*آنها كساني هستند كه فرمان عذاب همراه اقوام كه قبل از آنها از جن و انس بودند درباره آنان مسجل شده، چرا كه همگي زيانكار بودند.
*و هنگامي که گروهي از جن را به سوي تو متوجه کرديم که قرآن را بشنوند، پس وقتي که نزد قرائت آن حاضر شدند، گفتند: خاموش باشيد. پس چون قرائت پايان يافت به سوي قومشان در حالي که گفتند: بيم دهنده بودند، بازگشتند. شنيديم که
*اي قوم ما! به راستي ما کتابي را شنيديم که پس از موسي نازل شده است، تصديق کننده همه کتاب هاي پيش از خود است، به سوي حق و به سوي راه راست هدايت مي کند.
*اي قوم ما! دعوت کننده خدا را اجابت کنيد و به او ايمان آوريد تا خدا برخي از گناهانتان را بيامرزد و از عذابي دردناک پناهتان دهد؛
*و آنان که دعوت کننده خدا را اجابت نکنند نمي توانند در زمين عاجز کنند و آنان را در برابر خدا ياوراني نيست ، اينان در گمراهي آشکاري هستند.
*و جن و انس را جز براي اينکه مرا بپرستند نيافريديم؛
*و جن را از آميزه اي آتش به وجود آورد.
*پس کداميک از نعمت هاي پروردگارتان را انکار مي کنيد؟
*اي انس و جن! به زودي به شما مي پردازيم.
*پس کداميک از نعمت هاي پروردگارتان را انکار مي کنيد؟
*اي گروه جن و انس! اگر مي توانيد از کرانه ها و نواحي آسمان ها و زمين بيرون رويد، پس بيرون رويد؛ نمي توانيد بيرون رويد مگر با نوعي توانايي و قدرت.
*پس کداميک از نعمت هاي پروردگارتان را انکار مي کنيد؟
*بر شما شعله هايي از آتش بي دود و دود آتش آلود فرستاده خواهد شد، در نتيجه نمي توانيد يکديگر را ياري دهيد!
*پس کداميک از نعمت هاي پروردگارتان را انکار مي کنيد؟
*و ناگهان آسمان بشکافد و چون چرمي سرخ رنگ و گلگون شود.
*پس در آن روز هيچ انس و جنّي را از گناهش نپرسند.
*پس کداميک از نعمت هاي پروردگارتان را انکار مي کنيد؟
*گناهکاران به نشانه هايشان شناخته مي شوند، پس آنان را به موهاي پيش سرو به پاهايشان مي گيرند
*پس کداميک از نعمت هاي پروردگارتان را انکار مي کنيد؟
*در آن بهشت ها زناني هستند که فقط به همسرانشان عشق مي ورزند، و پيش از آنان دست هيچ انس و جني به آنان نرسيده است.
*پيش از همسران بهشتي شان دست هيچ انس و جنّي به آنان نرسيده است.
*بگو: به من وحي شده که گروهي از جنّ گوش دادند و گفتند: همانا ما قرآن شگفت آوري شنيديم،
*که به سوي راه راست هدايت مي کند، پس به آن ايمان آورديم و هرگز احدي را شريک پروردگارمان قرار نخواهيم داد،
*و اينکه برتر و بلند است عظمت پروردگارمان، و او هرگز براي خود همسري و فرزندي نگرفته است،
*و اينكه سفيهان ما درباره خداوند سخنان ناروا مي‏گفتند.
*و اينکه گمان مي کرديم، هرگز انس و جن بر خدا دروغ نمي بندند،
*و اينکه مرداني از آدميان به مرداني از جن پناه مي بردند، پس بر طغيان و تباهي آنان افزودند،
*و مرداني از انس پنداشتند چنان که شما پنداشتيد که خدا هرگز کسي را برنمي انگيزد!
*و اينکه به آسمان نزديک شديم، پس آن را پر از نگهبانان نيرومند و تيرهاي شهاب يافتيم،
*و اينكه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مي‏نشستيم. اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهابي را در كمين خود مي‏يابد!
*و اينکه ما نمي دانيم آيا درباره کساني که در زمين هستند گزند و شري خواسته شده يا پروردگارشان براي آنان هدايت خواسته است؟
*واينکه از ما برخي شايسته وبرخي غير شايسته اند، ما بر مذاهب گوناگون ومتفاوتي هستيم،
*و اينکه ما يقين داريم که هرگز نمي توانيم خدا را در زمين عاجز و درمانده کنيم و هرگز نمي توانيم از دسترس قدرت او بيرون رويم،
*و اينکه چون هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛ زيرا کسي که به پروردگارش ايمان آورد نه از کاسته شدن ثواب مي ترسد و نه از اينکه عذاب و سختي و مشقت و رنج او را احاطه کند،
*و اينکه گروهي از ما تسليم خدايند، و برخي منحرف اند، پس کساني که تسليم شدند در صدد يافتن حقيقت و راه مستقيم اند،
*ولي منحرفان هيزم دوزخ اند،
* و اگر بر طريقه حق پايداري کنند حتماً آنان را از آب فراواني سيراب خواهيم کرد،
*تا آنان را در زمينه فراواني نعمت بيازماييم و کسي که از ياد پروردگارش روي برگرداند، او را در عذابي بسيار سخت و روز افزون درخواهد آورد،
*و اينکه هنگامي که بنده خدا برمي خاست تا خدا را عبادت کند نزديک بود جمعيت انبوه و متراکمي بر سر او بريزد،
*بگو: من فقط پروردگارم را مي پرستم، و هيچ کس را شريک او قرار نمي دهم.
*بگو: من اختيار زيان و هدايتي را براي شما ندارم.
*بگو: هرگز کسي در برابر خدا مرا پناه نمي دهد، و هرگز پناهگاهي غير او نمي يابم.
*تنها وظيفه من ابلاغ از سوي خدا، و رساندن رسالات او است و هر كس نافرماني خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن او است، جاودانه در آن مي‏مانند.
*تا زماني كه آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند، آنگاه مي‏دانند چه كسي ياورش ضعيفتر و جمعيتش كمتر است.
*بگو: نمي دانم آيا آنچه را وعده داده مي شويد نزديک است يا پروردگارم براي آن زماني طولاني قرار خواهد داد؟
*بگو: پناه مي برم به پروردگار مردم
*از زيان وسوسه گر کمين گرفته و پنهان،
*آنکه همواره در سينه هاي مردم وسوسه مي کند
* از جنّيان و آدميان.
 
+ نوشته شده در دو شنبه 9 مهر 1397برچسب:قرآن,ترجمه,جن,شیطان,انس,آدم,دوزخ,سلیمان, ساعت 12:34 توسط آزاده یاسینی


داستان حضرت داوود در قرآن

*آيا آن گروه از سران و اشراف بني اسرائيل را پس از موسي نديدي که به پيامبرشان گفتند: براي ما زمامدار و فرمانروايي برانگيز تا در راه خدا جنگ کنيم؟ گفت: آيا احتمال نمي دهيد، اگر جنگ بر شما مقرّر و لازم شود، جنگ نکنيد  گفتند: ما را چه هدف و مرادي است که در راه خدا جنگ نکنيم، در حالي که از ميان خانه ها و فرزندانمان بيرون رانده شده ايم؟! پس چون جنگ بر آنان مقرّر و لازم شد، همه جز اندکي از آنان روي گرداندند؛ و خدا به ستمکاران داناست.

* و پيامبرشان به آنان گفت: بي ترديد خدا طالوت را براي شما به زمامداري برانگيخت. گفتند:چگونه او را بر ما حکومت باشد و حال آنکه ما به فرمانروايي از او سزاوارتريم، و به او وسعت و فراخي مالي داده نشده گفت: خدا او را بر شما برگزيده و وي را در دانش و نيروي جسمي فزوني داده؛ و خدا زمامداريش را به هر کس که بخواهد عطا مي کند؛ و خدا بسيار عطا کننده و داناست.
*و پيامبرشان به آنان گفت: يقيناً نشانه فرمانروايي او اين است که آن صندوق نزد شما خواهد آمد، در آن آرامشي از سوي پروردگارتان است، و باقي مانده اي از آنچه خاندان موسي و هارون به جا گذاشته اند [چون الواح تورات، عصاي موسي و عمامه هارون] و فرشتگان آن را حمل مي کنند، البته در آن نشانه اي براي شماست اگر مؤمن باشيد.
*پس زماني که طالوت با سپاهيان بيرون رفت، گفت: بي ترديد خدا شما را به وسيله نهر آبي آزمايش مي کند؛ پس هر که از آن بنوشد، از من نيست و هر که از آن نخورد، از من است، مگر کسي که با دستش کفي آب برگيرد. پس جز اندکي از آنان همگي از آن نوشيدند. و زماني که او و کساني که با او ايمان آورده بودند از نهر گذشتند،گفتند: ما را امروز قدرت مقابله با جالوت و سپاهيانش نيست. ولي کساني که يقين داشتند که ديدارکننده خدايند، گفتند: چه بسا گروه اندکي که به توفيق خدا بر گروه بسياري پيروز شدند، و خدا باشکيبايان است.
* و چون براي جنگ با جالوت و سپاهيانش ظاهر شدند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبر و شکيبايي فرو ريز، و گام هايمان را استوار ساز، و ما را بر گروه کافران پيروز گردان.
*پس آنان را به توفيق خدا شکست دادند. و داود جالوت را کشت، و خدا او را فرمانروايي و حکمت داد، و از آنچه مي خواست به او آموخت. و اگر خدا برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نمي کرد، قطعاً زمين را فساد فرا مي گرفت؛ ولي خدا نسبت به جهانيان داراي فضل و احسان است.
*اين نشانه هاي خداست که به حقّ و راستي بر تو مي خوانيم و يقيناً تو از فرستادگاني.
*ما به تو وحي کرديم، همان گونه که به نوح و پيامبران پس از او وحي کرديم؛ و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگان و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان نيز وحي نموديم؛ و به داود، زبور داديم.
*و پروردگارت به هر که در آسمان ها و زمين است، داناتر است. و به يقين برخي از پيامبران را بر برخي ديگر برتري داديم وبه داود زبور عطا کرديم.
*و داود و سليمان را زماني که درباره آن کشتزار که شبانه گوسفندان قوم در آن چريده بودند، داوري مي کردند، و ما گواه داوري آنان بوديم.
* پس آن را به سليمان فهمانديم، و هر يک را حکمت و دانش عطا کرديم، و کوه ها و پرندگان را رام و مسخّر کرديم که همواره با داود تسبيح مي گفتند، و ما انجام دهنده بوديم.
*و به سود شما صنعتِ ساختنِ پوشش هاي دفاعي را به او آموختيم تا شما را از جنگ تان محافظت نمايد، پس آيا شما شکرگزار حق هستيد؟
*و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ما به ميراث مي برند.
*بي ترديد در اين براي مردم عبادت پيشه کفايت است.
*و يقيناً ما به داود و سليمان، دانش داديم، و آن دو گفتند: همه ستايش ها ويژه خداست، همان که ما را بر بسياري از بندگان مؤمن خود برتري عطا کرده است،
*و سليمان وارث داود شد و گفت: اي مردم! زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند، و از هر چيزي به ما عطا کرده اند، يقيناً اين امتياز و برتري آشکاري است.
*همانا به داود از سوي خود فضلي بزرگ عطا کرديم، اي کوه ها و اي پرندگان! با او، هم صدا شويد. و آهن را براي او نرم کرديم.
*که زره هاي فراخ بساز، و حلقه ها را متناسب و هماهنگ اندازه گيري کن. و تو و خاندان و قومت کار شايسته انجام دهيد؛ يقيناً من به آنچه انجام مي دهيد بينايم.
*بر آنچه مي گويند شکيبا باش، و بنده ما داود را که داراي نيرومندي بود ياد کن. او بسيار رجوع کننده بود.
*همانا ما کوه ها را مسخّر و رام کرديم که با او در شبان گاه و هنگام برآمدن آفتاب تسبيح مي گفتند،
*و پرندگان را به طور دسته جمعي ، و همه رجوع کننده به سوي خدا بودند،
*و حکومتش را محکم و استوار ساختيم و به او حکمت و منصب داوري عطا کرديم،
*و آيا خبر مهم آن دادخواهان هنگامي که از ديوار بلند نمازخانه او بالا رفتند به تو رسيده است؟
*زماني که بر داود وارد شدند، و او از آنان هراسان شد، گفتند: نترس دو گروه دادخواه و شاکي هستيم که يکي از ما بر ديگري ستم کرده است؛ بنابراين ميان ما به حق داوري کن و ستم روا مدار، و ما را به راه راست راهنمايي کن.
*اين برادر من است، نود و نه ميش دارد و من يک ميش دارم، گفته است: اين يکي را هم به من واگذار. و در گفتگو مرا مغلوب ساخت.
*گفت: يقيناً او با درخواست افزودن ميش تو به ميش هاي خود بر تو ستم روا داشته است، و قطعاً بسياري از معاشران و شريکان به يکديگر ستم مي کنند، به جز کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند و اينان اندک اند. و داود دانست که ما او را آزموده ايم، در نتيجه از پروردگارش درخواست آمرزش کرد و بي درنگ به حالت خضوع به رو در افتاد و به خدا بازگشت.
*و ما او را در اين آمرزيديم، بي ترديد او نزد ما تقرب و منزلتي بلند و سرانجامي نيکو دارد.
*اي داود! همانا تو را در زمين جانشين قرار داديم؛ پس ميان مردم به حق داوري کن و از هواي نفس پيروي مکن که تو را از راه خدا منحرف مي کند. بي ترديد کساني که از راه خدا منحرف مي شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابي سخت دارند.
*و سليمان را به داود بخشيديم، چه نيکو بنده اي بود به راستي او بسيار رجوع کننده بود.