••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

شعر

 

پدر آن تيشه که بر خاک تو زد دست اجل

تيشه‌ اي بود که شد باعث ويراني من

يوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگ ، گرگ تو شد ، اي يوسف کنعاني من

مه گردون ادب بودي و در خاک شدي

خاک ، زندان تو گشت ، اي مه زنداني من

از ندانستن من ، دزد قضا آگه بود

چو تو را برد ، بخنديد به ناداني من

آن که در زير زمين ، داد سر و سامانت

کاش مي خورد غم بي ‌سر و ساماني من

به سر خاک تو رفتم ، خط پاکش خواندم

آه از اين خط که نوشتند به پيشاني من

رفتي و روز مرا تيره تر از شب کردي

بي تو در ظلمتم ، اي ديده‌ ي نوراني من

بي تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند

قدمي رنجه کن از مهر ، به مهماني من

صفحه ‌ي روي ز انظار ، نهان مي دارم

تا نخوانند بر اين صفحه ، پريشاني من

دهر ، بسيار چو من سر به گريبان ديده است

چه تفاوت کندش ، سر به گريباني من

عضو جمعيت حق گشتي و ديگر نخوري

غم تنهايي و مهجوري و حيراني من

گل و ريحان کدامين چمنت بنمودند

من که قدر گهر پاک تو مي دانستم

ز چه مفقود شدي ، اي گهر کاني من

من که آب تو ز سرچشمه ‌ي دل مي دادم

آب و رنگت چه شد ، اي لاله‌ ي نعماني من

من يکي مرغ غزل خوان تو بودم ، چه فتاد

که دگر گوش نداري به نوا خواني من

گنج خود خوانديم و رفتي و بگذاشتيم

اي عجب ، بعد تو با کيست نگهباني من !

 

(پروين اعتصامي)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در جمعه 16 مرداد 1394برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد پدر,پروین اعتصامی,پدر, ساعت 11:48 توسط آزاده یاسینی